سروش سیاری
در طول 10سالی که «لئونید کوچما» از
ابتدای استقلال اوکراین، رییس جمهور این کشور بود تلاش کرد تا از پشتیبانی
همه جانبه روسیه بهره ببرد. نمونه بارز آن افراطیگری به سال1994 باز
میگردد. زمانی که اکثریت پارلمان اوکراین را نمایندگان حافظ منافع روسیه
تشکیل میدادند و پیمان کاهش تسلیحات هستهای برای پیوستن بهNPT و طرح
تضعیف ارتش این کشور به تصویب رسید.
این دو پدیده امنیتی معنایی نداشت جز
تغییر موازنه قدرت در اروپای شرقی به سود روسیه. تسریع روند روسگرایی در
اوکراین، غرب را به فکر انداخت تا از این حیاط خلوت روسیه کشوری مطیع و
تأمینکننده منافع خود در منطقه بسازد. اوکراین علاوه بر اینکه دومین کشور
مهم در اتحاد جماهیر شوروی محسوب میشد، نقش کمربند امنیتی روسیه در برابر
اروپای غربی را ایفا میکرد تا آنجا که بر آن «انبار غلات اروپا» و «سبد
نان شوروی» نام نهاده بودند.
در روند انتخابات2004 اوکراین، دو نامزد
مطرحِ مورد حمایت دو کشور اصلیِ درگیر در منطقه به دور دوم راه یافتند.
«یانوکوویچ» که مورد حمایت روسیه بود توانست بر «یوشچنکو» که مورد حمایت
غرب بود پیروز شود. غرب نتیجه انتخابات را که همانا ریشهدار شدن روسگرایی
در اوکراین بود را برنمیتافت. لذا پروژه انقلاب مخملی در این کشور که
بعدها انقلاب نارنجی نام گرفت را کلید زد.
شهر کیاف بعد از پیروزی نامزد مورد
حمایت روسیه در دور دوم انتخابات2004 برای چندین روز متوالی شاهد
برپایی24چادر به نماد 24استان جمهوری اوکراین و در دمای زیر صفر توسط
نارنجیها بود. این تجمعات اعتراضآمیز باعث شد تا دادگاه عالی انتخابات
تحت فشار افکار عمومی دستور به لغو نتایج و برگزاری مجدد انتخابات برای بار
سوم بدهد. طولی نیانجامید که یوشچنکو، رهبر نارنجیهای معترض و نامزد شکست
خورده حافظ منافع آمریکا در دو دور قبلی، با کسب 52% آرا به پیروزی رسید.
حال دولت نارنجیها روسزدایی از ساختار
کشور در لوای الحاق به ناتو و اتحادیه اروپا در کنار کاهش نفوذ روسیه در
شبه جزیره کریمه را در رأس امور قرار داد. همچنین تدریس زبان روسی در
دانشگاهها و مدارس تا حدود زیادی به حاشیه رفت و بسیاری از اصلاحات دیگر
که منجر به فراخواندن سفیر روسیه از این کشور شد.
اما روسیه در برابر این قدرتنمایی غرب
هرگز سکوت نکرد ولی نکته قابل توجه اینجاست که پاسخهای قاطع روسیه به غرب
هرگز در برابر اوکراین بالفعل نشد! پوتین طی پیامی به بوش پسر اخطار داده
بود که: "برادر کوچکتر جز در آغوش برادر بزرگتر راه به جایی ندارد!" در این
میان مشخصأ میتوان به گرجستان بعنوان قربانی این کشمکش اشاره کرد.
افراطیگریهای دولت نوپای غربگرا در اوکراین اوضاع را به سمتی برد که
روسیه برای نشان دادن خشم خود در سال2008 گرجستان، یکی از اصلیترین حامیان
آمریکا در منطقه، را هدف حملات ارتش قرار داد.
جدایی آبخازیا و اوستیای جنوبی از
گرجستان طی این جنگ، بدهیهای گازی اوکراین به روسیه به عنوان تنها
تأمینکننده انرژی منطقه(که در زمان کوچما به فراموشی سپرده شده بود.) و
بسیاری موارد دیگر تبدیل به اهرم فشاری شده بودند بر اوکراین جهت بازگشت به
دوران قبل از انقلاب مخملی.
کشمکش روسیه و آمریکا بحران سیاسی این
کشور را وخیمتر کرد. دودستگی میان رهبران اصلی انقلاب نارنجی یعنی
یوشچنکو، رییس جمهور وقت و تیموشنکو، نخست وزیر وقت دولت غربگرا تا عزل
تیموشنکو از نخست وزیری و نصب یانوکوویچ، رییس جمهور مخلوع بعنوان نخست
وزیر جدید این کشور پیش رفت. این انتصاب در کنار نظارت پارلمان بر عملکرد
ضعیف دولت نه تنها به اقتدار دولت نارنجی کمکی نکرد، بلکه شرایط را برای به
قدرت رسیدن یانوکوویچ هموارتر میکرد. اوضاع به سمتی پیش میرفت که تصمیم
یوشچنکو مبنی بر انحلال پارلمان اوکراین جدیتر میشد.
این بحران سیاسی در انتخابات2010 به اوج
خود رسید. دو رهبر اصلی انقلاب نارنجی در قالب دو نامزد وارد عرصه
انتخابات شدند. اتهامزنیهای متعدد رهبران انقلاب نارنجی به یکدیگر که
زمانی زیر یک پرچم فعالیت میکردند، به ویژه طرفدارانشان را بیش از پیش
ناامید کرد. شمارش معکوس برای شکست انقلاب مخملی شروع شده بود. مردم
اوکراین پاسخ محکمی به 5سال ریاست جمهوری یوشچنکو دادند، وی توانست کمتر از
6%آرا را به خود اختصاص دهد. حالا رقابت اصلی میان دو نامزدی بود که به
دور دوم راه یافته بودند: یانوکوویچ، نامزد مورد حمایت روسیه و تیموشنکو،
نامزد مورد حمایت غرب و نارنجیها ولی اینبار یانوکوویچ توانست به پیروزی
برسد.
تلاشهای تیموشنکو برای تکرار واقعه
انقلاب نارنجی و کشاندن طرفداران به خیابانها و ربودن قدرت از چنگال
روسگرایان راه به جایی نبرد. شاید بتوان اختلاف کم در آرای دو نامزد را
ناشی از اعلام برائت تیموشنکو و تیم وی از یوشچنکو و دولت قبل دانست ولی
این پایان تلخی بود برای انقلاب نارنجی اوکراین.
آنچه از سرگذشت انقلاب نارنجی بیان شد
تاریخ نگاری نبود. مقایسه آنچه در سالهای نهچندان دور در کشورهای موسوم
به مشترکالمنافع گذشت با آنچه در حال حاضر میگذرد هرگز بیفایده نیست.
چنانچه قدرتهای مداخلهگر روزنههای نفوذ به استخوانبندی یک کشور را پیدا
کنند، ساکت نمینشینند. دخالت نباید حتماً ظهور بیرونی و خشونت به همراه
داشته باشد تا عدهای که خود را به خواب زدهاند زیر لگد آنها بیدار شوند.
کسانی که دخالتها را منحصر در اقدامات عملی و و نه حتی اظهارات تند و صریح
مداخلهجویانه میدانند هیچ درکی از واقعیات این روزهای جهان ندارند.
دخالت قدرتهای بزرگ میتواند از یک
اصلاحات کوچک در یک قانون و یا اقدام خاصی شروع شود و تا حضور عوامل
تابلودار آنها در تظاهرات معترضان (تا به حال تعدادی از سناتورهای
آمریکایی، نخستوزیر پیشین لهستان، رئیسجمهور پیشین گرجستان(در زمان حمله
روسیه به این کشور) به عنوان رهبران شناخته شده انقلاب رنگی در تظاهرات
حضور پیدا کردهاند) و حتی تا چنگ و دندان نشان دادنهای همراه با تبسم و
اشک تمساح ریختنهای مدعیان حقوق بشر ادامه یابد.
حال در این وانفسا، کشورهایی که نتوانند
استقلال خود را تضمین کنند باید خود را آماده دستاندازیهای مکرر و مسلم
قدرتهای ذینفع کنند و قطعاً این مردم هستند که قربانی از این قسم
کشمکشهای بیهوده و البته کنترل شده میشوند. از دل بستنهای دولت و مردم
اوکراین به دخالت ناظران داخلی و بینالمللی در انتخابات مجدد سال2004- که
در واقع برای کسانی که آن روزها تحولات انقلاب نارنجی را دنبال میکردند،
یک موجسواری تمام عیار غرب و غربگرایان محسوب میشد- تا به امروز که عوامل
خارجی انقلابهای رنگی علناً در بین معترضان رؤیت میشوند و یا دورادور از
آنان حمایت میکنند- و معترضان هرگز لب به برائت از آنها نمیگشایند- و تا
عملکرد دول خارجی که در عین سکوت صاحبان تریبون در اوکراین برای حال و
آینده این کشور نسخه تحریم میپیچند، میتوان نتیجه گرفت که نعمت امنیت و
استقلال به راحتی به دست نمیآید و اگر از دست رفت، به راحتی باز نمیگردد.
امام علی(ع) در خطبه27 نهج البلاغه
میفرمایند: "هیچ قومی در خانه خود به دشمن دچار نیامد مگر اینکه به خواری
نشست." کاملأ مبرهن است که مقابله با دشمن حتی اگر منجر به شکست آن شود،
اگر در خانه خود اتفاق افتد نه تنها افتخار نیست بلکه ننگ هم محسوب می شود.
مادر شهید بهروزی به ارزویش رسید...
بروزم.