با کوچ تو ای بانو! دیگر هیچ کاروانی در بیابان دلها ، بیشوقِ کعبه یادت قدم نزد؛ که استواری امروزِ بنای دین،
از برکت خشتِ نخستینِ توست ، السّلام علیک ای نور کبری ای نیّره عظمی!
در
هنگام رحلت حضرت خدیجه کبری نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) بر بالای سر ایشان آمد
و اولین جمله ای که حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) به نبی مکرم (صلی الله علیه
و آله) عرضه داشت، این بود:
اگر
من در حق تو کوتاهی کرده ام، از تو می خواهم که مرا مورد عفو و بخشش قرار بدهی.
نبی
مکرم (صلی الله علیه و آله) هم فرمودند:
من
از تو کوچک ترین کوتاهی ندیده ام و نهایت تلاش خود را به کار برده ای و در خانه من
خسته شده ای و زحمات زیادی کشیده ای و شماتت های زیادی از دشمنان شنیده ای و اموال
خود را در راه خدا مصرف کردی.
وصیت
دوم حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) این بود:
من
از دنیا می روم، ولی این دخترم فاطمه، کودک است و کسی را ندارد که غمخوار او باشد.
مبادا از زنان قریش، کسی به او آزار برساند. مبادا کسی بر سر او فریاد بزند یا برخورد
تندی با او داشته باشد.
وقتی
وصیت سوم را خواست بگوید، زبانش بند آمد و عرض کرد وصیت سوم را خجالت می کشم به شما
بگویم. به دخترم فاطمه می گویم و او به شما می گوید. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)
فاصله گرفت و بعد از لحظاتی، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) آمد نزد پدر و عرضه
داشت:
مادرم
می گوید: من از قبر در هراسم. از تو می خواهم آن لباسی را که در هنگام نزول وحی به
تن داشتی، برای من کفن قرار بدهی.
در منابع شیعه آمده است که
اضافه بر همان لباسی که حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) از پیامبر اکرم (صلی الله
علیه و آله) درخواست کرد، حضرت جبرئیل هم از بهشت، کفنی آورد و حضرت خدیجه کبری (سلام
الله علیها) با آن کفن بهشتی پیچیده شد و در قبر قرار گرفت.
در هنگام رحلت حضرت خدیجه کبری نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) بر بالای سر ایشان آمد و اولین جمله ای که حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) عرضه داشت، این بود:
اگر من در حق تو کوتاهی کرده ام، از تو می خواهم که مرا مورد عفو و بخشش قرار بدهی.
نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) هم فرمودند:
من از تو کوچک ترین کوتاهی ندیده ام و نهایت تلاش خود را به کار برده ای و در خانه من خسته شده ای و زحمات زیادی کشیده ای و شماتت های زیادی از دشمنان شنیده ای و اموال خود را در راه خدا مصرف کردی.
وصیت دوم حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) این بود:
من از دنیا می روم، ولی این دخترم فاطمه، کودک است و کسی را ندارد که غمخوار او باشد. مبادا از زنان قریش، کسی به او آزار برساند. مبادا کسی بر سر او فریاد بزند یا برخورد تندی با او داشته باشد.
وقتی وصیت سوم را خواست بگوید، زبانش بند آمد و عرض کرد وصیت سوم را خجالت می کشم به شما بگویم. به دخترم فاطمه می گویم و او به شما می گوید. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فاصله گرفت و بعد از لحظاتی، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) آمد نزد پدر و عرضه داشت:
مادرم می گوید: من از قبر در هراسم. از تو می خواهم آن لباسی را که در هنگام نزول وحی به تن داشتی، برای من کفن قرار بدهی.
در منابع شیعه آمده است که اضافه بر همان لباسی که حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درخواست کرد، حضرت جبرئیل هم از بهشت، کفنی آورد و حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) با آن کفن بهشتی پیچیده شد و در قبر قرار گرفت.