مسجد صاحب الزمان(عج) شبانکاره

گزارش فعالیتهای هیئت انصارالمهدی(عج)،پایگاه بسیج صاحب الزمان(عج) و کانون انصار شبانکاره

مسجد صاحب الزمان(عج) شبانکاره

گزارش فعالیتهای هیئت انصارالمهدی(عج)،پایگاه بسیج صاحب الزمان(عج) و کانون انصار شبانکاره

پیام های کوتاه
  • ۸ فروردين ۹۲ , ۱۲:۴۲
    الهی

شیار 143؛ برای حضرت مادر

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۱۴ ب.ظ
محمدصادق باطنی
 
ادای دِین کردن کار سختی ست، آنقدر سخت که باید تمام تلاشمان را بکنیم تا زیر دِین کسی نرویم، اما وقتی رفتیم باید با تمام توان دِین را ادا کنیم. وقتی کسی مادر می شود، دِینی بزرگ برای جمع بسیاری می آفریند، وقتی پسر این مادر برای دفاع از وطنش راهی میدان جنگ می شود، این دین بسیار بزرگتر می شود، گویی همه مردم آن کشور زیر دین این مادر می روند، یک راه کوچک برای ادای دینِ بخشی از بزرگی های این مادر، رفتن به استقبالِ فرزند از رزم برگشته اوست. اما اگر بازگشتی در کار نباشد همین اندک فرصتِ ادای دین هم از دست می رود. آری، ادای دین به مادران این دلیرمردانِ گمشده کاری است سخت و شاید نشدنی. اما اگر زبانی بتواند ادای دینی موثر را رقم بزند، زبان هنر و به ویژه سینماست.
 
 
در سالهای اخیر شاهد شکل گیریِ جریانی مقدس در سینمای دفاع مقدس بودیم، جریان فیلمسازی برای مادران و پدران شهدا، جریانی که در مستند پیروان بیشتری داشته است و در سینما هم چند سالی است قوت گرفته است، امسال هم در جشنواره فجر دو فیلمِ مهم «میهمان داریم» و «شیار 143» از همین زاویه رخدادهای دفاع مقدس را مرور کرده اند، اما در این بین «شیار 143» از آن جهت بسیار مهم است که تصویر کامل، هنرمندانه و بدیعی از مادر یک «مفقود الاثر» را به تصویر کشیده است.
 
فیلم ساخته کارگردان جوانِ سینمای انقلاب اسلامی یعنی «نرگس آبیار» است که با این فیلم نشان داد هم در فرم و هم در سوژه و محتوا حرفهای زیادی برای گفتن دارد. ابتدا قدری از بروزات محتوایی فیلم می نویسم و بعد نکاتی راجع به فرم آن خواهم گفت.
 
یکی از بارزترین نکات محتواییِ فیلم، نشان دادن زاویه های پنهان دوران دفاع مقدس و دوران بعد از آن است. «الفت» -با بازیِ فوق العاده ی «مریلا زارعی»- نام مادری است که در یکی از روستاهای کرمان زندگی می کند. بعد از آنکه یونس، پسرِ «الفت» به همراه دوستان هم روستایی اش به جنگ می رود و باز نمی گردد، داستانِ فیلم ماجرای نگرانی های مادران و پدران رزمندگان می شود. نگرانی هایی که به جرأت می توان گفت که تا کنون به این شفافی در سینمای ایران به تصویر کشیده نشده بود.
 
آن زمان در کل روستا فقط یک تلفن خانه بود، تا پیش از مفقود شدنِ یونس، الفت برای خبرگیری از او فقط می توانست به سراغ تلفن خانه برود، چندی بعد که پسرش مفقود می شود، همه دلخوشی الفت می شود یک رادیو که همواره به دور کمرش بسته شده است. رادیویی که هر از گاهی خبری از رزمندگان ایرانیِ به اسارت گرفته شده در خاک عراق می دهد.
 
جایی در فیلم نشان می دهد که همه پدران و مادران رزمندگانِ روستا در ساعتی خاص در یک خانه دور هم جمع شده اند، گویا قرار است یکی از پسرهای روستا که به اسارت گرفته شده از طریق رادیو توضیح بدهد که چه بلایی سر دیگر دوستانش آمده است. وقتی فیلم، چهره نگران این پدران و مادران که قرار است خبری از گمشده شان بشنوند را نشان می دهد برای منِ نسل سومی، تازه بسیاری از وجوه گمشده دوران دفاع مقدس مکشوف می شود. پدری که از شنیدن زنده بودنِ پسرش در پوست نمی گنجد، مادری که خبر شهادت پسرش را از رادیو می شنود و الفت که باز هم بی خبر از فرزندش باقی می ماند.
 
داستان دیگر، قصه دختران دم بختی است که ایام جنگ آنها را به صبوری برای ازدواج واداشته است و پسرانی که تکلیف دفاع از دین و خاک را نسبت به تکلیف ازدواج اُولی دیده اند. این وسط مادرانی می مانند که صبری سخت تر را به جان خریده اند، آن هم صبر برای دیدنِ میوه های دلشان در لباس دامادی و در این بین می بینی که رستگاری برای کسانی است که صبر پیشه کرده اند.
 
قصه ناگفته دیگر، ماجرای اسرایی است که وقتی به دیارشان باز می گشتند بیش از مادران خودشان، امیدواری را به خانه مادران رزمندگان مفقود الاثر باز می گرداندند. مادرانی که از این خانه به آن خانه می رفتند تا شاید از زبان یکی از این آزاده ها، خبری از گمشده شان بشنوند.
 
و همه این تصاویرِ بدیع و زیر خاک مانده در فیلم زیبای شیار 143 برای ما که هیچ چیز از آن روزها درک نکرده ایم تجربه ای شگرف و تاثیرگذار را می آفریند.
نکته جالب دیگر توانمندی فیلم در حوزه ساختار است. به طوریکه به جای حرکت به سمت شعار، حرفهای فیلم در ساختار در آمده است. فیلمنامه فیلم از سه داستان موازی تشکیل می شود که در سه خط زمانی در حال پیشرفت هستند، خط اول داستان، ماجرای افرادی است که در حال انجام مصاحبه با یک مستندساز هستند، افرادی که با پیشرفت داستان نسبتشان را با یونس می فهمیم. خط دوم و اصلی داستان ماجرای زندگی الفت است، داستانی که از دوران کودکی یونس شروع می شود و تا انتهای انتظار او برای دیدن پسرش ادامه می یابد. خط سوم هم داستانِ گروهی است که تمام تلاششان کوتاه کردن دوران انتظار مادرانی همچون الفت است. در ابتدای داستان خط اول و دوم را می بینیم که در کنار هم پیشرفت می کنند و خط سوم هم پس از اشاراتی مختصر در یک سومِ پایانیِ داستان جانی تازه می گیرد و گره داستان را باز می کند. این ساختار سه گانه ی موازی قوتی کم نظیر به فیلمنامه فیلم بخشیده است که انصافا ساختار دراماتیک فیلم را از بسیاری از فیلمهای ایرانیِ دیگر که ساختاری موازی دارند متمایز کرده است.
 
نکته بسیار مهمِ دیگر ریتم فیلم است. ریتمِ فیلم در مقدمه ی آن، جاییکه فیلم در حال معرفی موقعیت ها و شخصیتهای فیلم است بسیار تند است، بطوریکه حتی گاهی به صورت افراطی کاتها بسیار تند می خورند و اگر لحظه ای غفلت کنی از فیلم جا می مانی، گرچه اگر جا هم بمانی جای نگرانی نیست، چرا که در ادامه افراد و موقعیت ها برایت جا می افتند. اما این ریتم در انتهای فیلم به سمت کند شدن پیش می رود، ریتم کندی که منجر به «انتظار ما» برای کات خوردن هر نما به نمای بعدی می شود و این انتظار ما با «انتظار الفت» برای رسیدن خبری از پسرش در هم می آمیزد. در آوردن این حس انتظار به کمک ریتم و تدوین از نقاط بسیار برجسته فیلم است.
 
همینطور بازیِ متفاوت و تاثیرگذارِ مریلا زارعی به شدت چشم نواز است، به جرأت می توان گفت که زارعی در این نقش اوج بازیگریِ خود را به تصویر کشیده است. چرا که زارعی در این فیلم اولا مادر است (که در واقعیت نیست)، ثانیا مادر یک مفقودالاثر است (که باز هم در واقعیت نیست) و ثالثا اهل کرمان است (که باز هم نیست). همه این موارد کار را برای در آوردنِ حس واقعی یک مادر مفقودالاثر کرمانی بسیار سخت می کند. اما زارعی توانسته است با رعایت ظرافتهای بسیار، از پس این وظیفه سنگین بر بیاید.
 
استفاده از آرشیوهای واقعی دفاع مقدس هم در اثنای تدوین کار نکته بارز و قابل توجهی است، آرشیوهای بکری که بسیاری از آنها تا کنون در هیچ فیلمی استفاده نشده بدند، گرچه در مقام اجرا این تدوین همزمان میتوانست بهتر اجرایی شود.
 
و از همه این نکاتِ ساختاری مهمتر، سکانس طلایی و ماندگار فیلم است، جاییکه اوج حسِ رسیدن یک مادر به فرزند گمشده اش به بیننده منتقل می شود و زیباییِ این حس به قدری است که هر ظرفی را لبریز می کند و بایست حقیقتا سنگدل باشی تا قطرات اشکت در این سکانس طلایی سرازیر نشود. موقعیتی بی بدیل در سینمای ایران و شاید سینمای دنیا که تمام فیلم را تحت الشعاع خود قرار می دهد و به خوبی عقل را به حس تبدیل می کند و تمام ظرفیت هنر به سمت ادای دینِ این مادران حرکت می کند.
 
اگر دسترسی به بلیطهای جشنواره دارید، لذت تماشای این فیلم را در این روزها از دست ندهید، اگر هم نه که آماده شوید برای اکران این فیلم در سینماها، برای تماشای روایتی متفاوت از پیرمردان و پیرزنانی که حاصل عمرشان و میوه های تازه رسیده شان را راهی میدان مقاومت کردند و صبورانه برای دفاع از این دین و آیین از کوچکترین حقشان هم گذشتند، حقِ در آغوش گرفتنِ استخوانهای باقیمانده از فرزندانشان...
۹۲/۱۱/۲۴
هادی شبیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی