آسیب شناسی جشنهای عروسی مثلا اسلامی
سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۵ ق.ظ
لینک زن: پیش فرض من این است که چیزی به اسم جشن عروسی اسلامی داریم. این پیش فرض هم مبتنی بر تقسیم بنده دوگانۀ جشن عروسی، به جش عروسی اسلامی و جشن عروسی غیر اسلامی است. (میشود به جای غیر اسلامی، کمتر اسلامی هم نوشت البته. ولی حالا اینجا با تسامح نوشتم غیراسلامی)
اما آن چیست که جشن عروسی اسلامی را از جشن عروسی غیر اسلامی متمایز میکند؟
برطبق آنچه که در عالم خارج میبیینم
تنها وجه ممیز جشن عروسی اسلامی از غیر اسلامی موسیقی، رقص و حجاب است.
عروسی اسلامی آن عروسیایست که عموما توسط خانوادههای مذهبی برگزار
میشود. خانوادههایی که مقیداند و اهل حلال و حرام، خانوادههایی که
مردهایشان شارب دارند و زنهایشان چادر. مردها مقیداند تسبیح در دست بگیرند
و زنها مقیداند تا مچ دستها و قرص صورتشان بیشتر بیرون نباشد. در این
جشنها بخش زنانه از مردانه مجزاست و اغلب حتی آقای داماد هم وارد بخش
زنانه نمیشود. در این مجالس خبری از موسیقی و بزن و برقص نیست. اگر
بخواهند مجلس گرم شود به بهانۀ ولادتی چیزی مولودی خوانیای هم میشود.
و اما جشن عروسی غیر اسلامی یا کمتر
اسلامی جشنی است که خانوادههای کمتر مقید برگزار میکنند. در آنها هم رقص
هست، هم موسیقی. شده که حتی از اول عروسی تا آخر، آقای داماد و برادرهای
عروس و برادرهای داماد و دیگر عناصر ذکور، حس «خودبرهمه محرم انگاری» شان
بالا بزند و از بخش زنانه بیرون نروند! و پا به پای عروس و داماد و دیگر
خانومهای مجلس برقصند، لابد بنا به حکم کلی ِ «خوشگلا باید برقصند!»
از این سه مولفۀ «رقص و موسیقی و حجاب»
اگر بگذریم، در دیگر جزئیات میان جشنهای عروسی اسلامی و غیر اسلامی تفاوتی
نیست: در هر دو زنها تا سرحد مرگ آرایش میکنند. روحیۀ رقابت برای پوشیدن
بهترین لباس مجلس و داشتن بیشترین میزان جواهرآلات غوغا میکند. عروس در
هر دو مجلس از این در به آن در میزند تا بهترین لباس عروس شهر را پیدا کند
و به روزترین آرایش را روی صورتش بنشاند تا ته ش بشود چیزی شبیه غول چراغ
جادو! که داماد در نگاه اول از دیدنش کپ کند و هی بین دیگر زنهای مجلس
دنبال زن واقعی خودش بگردد! ضمن اینکه بدون گرفتن سالن مجلل و ماشین گل زده
و میوههای رنگارنگ و چند مدل شربت و شیرینی و چند مدل غذا هم هیچ
عروسیای عروسی نمیشود که. پس اینهایی هم که گفتیم میشود وجه شباهت
عروسیهای اسلامی و غیراسلامی.
این وجوه شباهت هم برمیگردد به این پپش
فرض که انگار اسلام فقط آمده گفته یا ایهاالمسلمون نرقصید و زنانه/ مردانه
را از هم جدا کنید و بعدش هر کاری که دلتان خواست بکنید! انگار حکم اسراف
نکردن فقط برای بالای طاقچه خوب است. آتش روحیۀ مصرفگرایی و رقابت برای
تجمل و تبرج روشن کردن هم اصلا گناه محسوب نمیشود. چرا؟ چون در عروسی ما
نه موسیقیای پخش شد، نه کسی رقصید، و نه مردی با زنی چشم تو چشم شد. و
همین یعنی جشن ما پاک بود. انگار ما فقط اسلام را خلاصه کردهایم در حجاب و
رقص و موسیقی. (و خدا میداند این سه (موسیقی، رقص، بیحجابی) اگر از بقیه
فعلهای حرام کمتر گناه نباشند، بیشتر گناه نیستند.)
و اصل حرف من همین جاست. بچه مذهبیها
را چه شده که عروسیهایشان با دیگر عروسیها هیچ تفاوتی ندارد الا در رقص و
موسیقی و حجاب؟ چرا من باید بستری فراهم کنم برای اینکه زنان فامیل و
دوستانم برای شرکت در جشن عروسیام یک ماه پاساژهای بالای شهر را زیر و رو
کنند و تهش گرانترین لباس را بخرند آن هم برای یک شب؟ این اسراف نیست؟
کجای اسلام به چنین چیزی توصیه شده است؟ چرا من باید بستری فراهم کنم برای
اینکه زنان فامیل و دوستانم، همانهایی که موقع بیرون رفتن از خانه جز نوک
بینی مبارکشان دیگر هیچ ناحیهای از صورتشان پیدا نیست، توی جشن عروسیام
نیمه عریان شوند؟ چرا باید بستری فراهم کنم که کسانی که برای کمک به یک
فقیر، برای دادن یک افطاری، برای دادن خمس مالشان، هزار بار دست و دلشان
میلرزد، حالا برای آرایش صورت و موهایشان کرور کرور پول حرام کنند؟ چرا
باید بستری فراهم کنم برای این همه فعل حرام؟ چرا من ِ دختر مسلمان باید
عین عروسک خودم را بدهم زیر دست آرایشگر تا در حد مرگ بزکم کند؟ مگر من
زشتم؟ چرا باید بروم گرانترین خنزر پنزرهای بازار را بعنوان خرید عروسی
بکنم توی پاچۀ خانوادۀ داماد؟ مگر من توی خانۀ پدری بیلباس مانده بودم؟
چرا من ِ دختر مسلمان باید به اندازۀ پول یک ماشین، طلا آویزان کنم به
خودم؟ تازه سر خریدن طلای گرانتر هی با خانوادۀ داماد بحث و مشاجره هم
بکنم. چرا باید گل درشتترین و گندهترین انگشتر را بعنوان حلقه بردارم،
مگر من ندید بدیدم؟ چرا من ِ پسر ِ مسلمان باید اجازه بدهم توی مجلس
عروسیام بیست مدل غذا سرو شود، مگر من نخوردهام؟ چرا باید برای گل زدن
ماشینم میلیونی خرج کنم، مگر ماشین بی گل راه نمیرود؟ چرا من ِ بچه مسلمان
باید طوری عروسی بگیرم که اگر دوستم، فامیلم، همسایهام، وسعش نمیرسید به
اندازۀ من بریز بپاش کند، خجالت بکشد از اینکه مرا دعوت کند به جشنش و با
هزار خفت و خواری و یواشکی جشن بگیرد؟ چرا خجالت نمیکشم از اینکه دارم کمک
میکنم به ترویج روحیۀ اسراف و تجمل گرایی و مصرف زدگی؟
اگر اسلام گفته حجاب کنید، نرقصید،
موسیقی حرام گوش نکنید، از آن طرف هم گفته بریز و بپاش و اسراف نکنید. گفته
بیاخلاقی نکنید. گفته ساده زندگی کنید. گفته با پولی که میشود چهار تا
عروسی برای چهار تا آدم بیبضاعت گرفت، عروسیای نگیرید که عروسی گرفتن را
برای خلق الله تبدیل کند به امری محال.
و راهکار چیست؟ هر کسی باید از خودش
شروع کرده و سنت شکنی کند. نمیشود بخشنامه صادر کرد برای مردم شهر و دستور
داد فلان کنید و بهمان نکنید. ولی هر کسی میتواند از همان دایرۀ نفوذ
کوچک خودش شروع کند. من اگر میدانم امروز اگر سادهترین جشن را گرفتم،
دخترخالهام هم از من الگو میگیرد، پسرخالهام هم تشویق میشود برود
خواستگاری و دیگر از هزینههای عروسی نمیترسد، باید بسم الله بگویم. باید
هر کس را دعوت میکنم جشنم تذکر بدهم که جشنم بیشتر میهمانی است تا جشن.
ساده بیائید. ساده بپوشید. اصلا جشنم زنانه و مردانهاش جدا نیست، جوری
لباس بپوشید که بتوانید جلوی نامحرم هم دربیائید. هر کس باید خودش شروع کند
به جهادهای کوچک این شکلی تا بساط این فرهنگ بریز و بپاش و اسراف، حداقل
بین خانوادههای مذهبی که مثلا اهل خدا و پیغمبراند، برچیده شود و
عروسیهای مثلا اسلامی مان، به واقع اسلامی شود.
۹۲/۰۴/۱۸
راهکار چیست؟ هر کس باید از خودش شروع کند.....نمی شود بخشنامه صادر کرد....
واقعا هم همینطور باید باشد اما این همان چیزی است که در جامعه برعکسش عمل می شود. یعنی همه برای دیگران نسخه می پیچند.
در این میان رفتار افراد تاثیر گذار مثل مسئولین، کارگزاران، اساتید و... هنوز هم مهمتر است چون این ها بیشتر زیر ذره بین هستند.
سپاس